من قوي هستم

ساخت وبلاگ
مسیر بیمارستان به کلاس رو به خاطره‌ها فکر کردم ولی بغضم رو قورت دادم. نباید خط چشم نصفه نیمه‌م بیشتر از این پاک میشد‌. اما بعد از کلاس که توی ماشین نشستم با هدف خالی کردن بغض روحم، انتقام رستاکو پلی کردم و اشکام سرازیر شد. یاد دردای پارسالم افتادم و از خدا پرسیدم آیا واقعا سزاوارش بودم؟ بعد یادم افتاد که همون موقع‌ها خیلی سوال‌های مهم‌تر از این پرسیده بودم و جوابی نگرفته بودم. و اصلا مگه بقیه‌ی آدما سزاوار رنج‌هایی که میکشن هستن؟ رنج‌‌هایی خیلی بزرگتر و زخم‌هایی خیلی عمیق تر از چیزی که من دارم. توی ترافیک تند تند اشک‌هام رو با پشت دستام پاک میکردم تا وقتی وارد خونه میشم رد خشک شده‌ی اشک روی صورتم نمونده باشه. برام عجیب بود که چطور با آهنگ تو‌ای ‌اف‌ام میتونم گریه کنم. دختربچه‌ی ماشین جلویی، برگشته بود به سمت عقب و خیره شده بود بهم. سعی کردم خودم رو جای اون بذارم و ببینم اگر توی اون سن با همچین صحنه‌ای روبرو میشدم چه فکرهایی از سرم میگذشت. اما تلاشم برای تصویرسازی خیلی طول نکشید. به خودم اومدم و دیدم یکی از پشیمونی‌های زندگیم عین پتک توی سرم کوبیده میشه. همینطور که اما ترانه‌ای که ساختم برات... از ضبط ماشین توی سرم میپیچید از ته دلم آرزو کردم یک بار دیگه فرصتی مثل اردیبهشتی که گذشت نصیبم بشه و به خودم قول دادم هرگز اجازه ندم چیزی یا کسی اون لحظه‌های خوش رو خراب کنه.. من قوي هستم...
ما را در سایت من قوي هستم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 11554a بازدید : 20 تاريخ : يکشنبه 20 اسفند 1402 ساعت: 20:15